صادق یعنی راستگو، بیتا یعنی بیهمتا، مسعود یعنی خوشیمن، الهه یعنی خدا! هر اسمی رو میشنویم برامون تداعیکنندهی یه بار معنایی مشخصه. البته تا وقتی که اون اسم و معناش به گوشمون آشنا باشه. همین که اسم یه خرده عجیب غریب بشه یا از یه زبان دیگه بیاد، این بار معنایی کم یا حتی محو میشه. برای مثال، با اینکه «تاتیانا» یه اسم ایرانیه، خیلیامون نمیدونیم معنیش چیه، چون خیلی متداول نیست. یا مثلاً بیشتریا نمیدونیم Emma یعنی چی، چون یه اسم خارجیه.
یکی از اصول پذیرفتهشده و همهجایی ترجمه اینه که اسامی افرادو نباید از زبان مبدأ به زبان مقصد بهشکل تحتاللفظی ترجمه کرد (که خب قاعدهی کاملاً بهجاییه). اما این موضوع باعث میشه اون بار معنایی که دربارهش حرف میزنیم به تمام مخاطبا منتقل نشه و ما از اسمای خارجی غالباً ظاهرشو بشناسیم و درکمون از زیباییش محدود به آوا و تلفظش باشه.
با این مقدمه، حضور مُشکبو و عنبرفشانتون عرض کنم که چند وقتی بود با خودم فکر میکردم که چی میشه اگه دانسته (یعنی تعمدی) قانونِ تحتاللفظی ترجمه نکردنِ اسامی رو بشکنیم و یه سرکی بکشیم به لایههای زیرین اسمایی که تا امروز برامون بیشتر لفظ بودهن تا معنا. با اینکه تمام اسامی معنادار هستن؛ من برای این پست چندتا اسم خارجی رو انتخاب کردهم که هم شخصیتای آشناتری هستن و هم معناشون به ذهن مخاطب فارسیزبان نزدیکتره تا انتقال معنا سریعتر و آسونتر انجام بشه. بذارین به فارسی ترجمهشون کنیم ببینیم حسمون بهشون چه تغییری میکنه.
۱.
Isaac Newton. خب آیزاک که همون اسحاق خودمونه. نیوتن هم دو بخش داره new که یعنی جدید و ton که از town گرفته شده. پس یعنی نیوتن معناش میشه شهر جدید، شهر نو. ولی حالا که ما داریم قواعد ترجمه رو شخم میزنیم، بذارین درست حسابی این کارو بکنیم و بهجای نیوتن بذاریم نوشهر! و باز چون نیوتن نام خانوادگیه، کاری میکنیم که ترجمهشم شبیه نام خانوادگی بشه؛ یعنی میذاریم نوشهری. بنابراین خانوما، آقایون! معرفی میکنم: این شما و این کاشف قانون جاذبه، جناب آقای
اسحاق نوشهری! :))
+ کشف شماره ۱: نیوتن اگه ایرانی میبود، شمالی میشد! :دی
۲.
Michael Jackson. مایکل همون میکائیله، فرشتهی مقرب درگاه الهی. اما Jack ریشهش یه مقدار محل اختلافه. چون به چندتا اسم مختلف نسبتش میدن که یکی از اونا Jacob به معنی یعقوبه. ما هم همینو در نظر میگیریم. پسوند son- هم توی انگلیسی معادل پسوند -پور توی فارسیه: هر دو معنای پسر میدن و منظور از اون، بهطور کلی «فرزندان» هست و نه منحصراً پسران. پس مایکل جکسونِ ایرانیزهشده میشه
میکائیل یعقوبپور. اصن همهی تصورات آدمو از مایکل جکسون به هم میریزه. :)
۳. Zach King. زک کینگ رو شاید همگی به اسم نشناسین. اما مطمئنم ویدیوهایی رو که میسازه دیدهین و چهرهش براتون آشناست (اینستاگرامش، یوتیوبش). زک مخفف زاخاریه که همون زکریای خودمونه. King هم که یعنی پادشاه و سلطان. مجدداً برای اینکه فامیلیشو شبیه فامیلی ترجمه کنیم یه ی میذاریم ته سلطان و میشه زکریا سلطانی.
۴.
Angelina Jolie. آنجلینا یعنی فرشته؛ جولی هم یعنی جوان، سرزنده، شاداب. پس آنجلینا جولی رو طبق قانون ساختارشکنانهی خودمون میتونیم زین پس
فرشته جوان بنامیم.
+ کشف شماره ۲: دیدهین جناب خان به رامبد جوان میگه فرشته؟ یعنی الان ما هم فرشته جوان داریم، اونا هم فرشته جوان دارن! تف تو این زندگی! :دی
۵.
Harry Potter. گوگل میگه معنای هری یه چیزیه تو مایههای فرمانده محلی، امیر نظامی. ما همون امیر رو برمیگزینیم. Pot هم که یعنی گلدون سفالی و Potter یعنی کوزهگر، سفالگر. پس اجازه بدین شما رو با شخصیت اول پرفروشترین رمان قرن بیستم آشنا کنم:
امیر کوزهگر! خخخ به هر چیزی شبیهه جز اسم جادوگر و قهرمان داستان!
۶.
Dan Brown. اگه نمیشناسینش، مختصراً عرض کنم که فیلم کد داوینچی رو دیدهین؟ اون فیلم اقتباس از کتاب این آقاست. ویکیپدیا میگه که کتابای پرهیجان و جنایی مینویسه. بگذریم. اسم کوچیکش دنه که مخفف دنیل یا همون دانیال خودمونه. Brown هم یعنی قهوهای. پس میشه
دانیال قهوهای! چه شانسی آورده تو ایران متولد نشده! نه؟ فکر کن همه قهوهای صدات کنن! :دی
۷.
Gabriel Marquez. گابریل یعنی جبرئیل، فرشتهی پیامآور خدا. مارکِز هم یه لقب اشرافی و سلطنتیه. یه چیزیه بین کُنت و دوک. ویکیپدیا میگه ریشهی واژهی مارکز بهمعنای مرزبانه. پس از این به بعد اگه ازتون پرسیدن صد سال تنهایی رو کی نوشته چی میگین؟ آفرین! میگین
جبرئیل مرزبان! :دی
۸.
Giuseppe Tornatore. فیلمبینا میشناسن ایشونو. جوزپه تورناتوره یه کارگردان ایتالیاییه. یه فیلم برندهی اسکار هم داره: سینما پارادیزو؛ که اگه ندیدین، حتماً ببینین. از اون فیلماییه که من بهشون میگم «فیلمِ مهربون». حالخوبکن و پراحساسه. کجا بودیم؟ رشتهی کلام از دستم دررفت! آهان! جوزپه تورناتوره. جوزپه همون یوسفه. تورناتوره هم معادل turner انگلیسیه؛ یعنی کسی که با شکل دادن به آهن و چوب، چیزمیز میسازه. تو فارسی به این شغل میگن خراطی. بنابراین ترجمهی تحتاللفظیش میشه:
یوسف خراط. یا حتی یوسف خراطها! داداش مجید! اگه ایرانی بود، یحتمل خواننده میشد! :))
۹. David Schwimmer. کسایی که فرندز رو دیدهن، میشناسنش. همون Ross گوگولی خودمونه :)) . دیوید میشه داود. شویمر هم یه واژهی آلمانیه که انگلیسیش میشه swimmer یعنی شناگر. پس دیوید شویمر میشه داود شناگر.
+کشف شماره ۳: الان که دقت میکنم میبینم خیلی هم بیحکمت نیستا. شنیدهین میگن طرف آب نمیبینه وگرنه شناگر قابلیه. دقیقاً وصف حال راسه، چند ساعت بعد از دعواش با ریچل! :دی
دیدین؟ وقتی سعی میکنیم از دریچهی نگاه یه همزبون به اسم افراد نگاه کنیم، حس متفاوت و جالبی داره. یه جور آشنایی که توی لفظ خالی از معنا نمیشه پیداش کرد. جالبه. نه؟ :) من خودم کلی اسم دیگه هم آماده کرده بودم که بذارم توی این لیست؛ اما دیگه خیلی طولانی میشد. شما چیزی به ذهنتون میرسه به این لیست بیفزایین؟ :)
+ راستی! نماز روزههاتون قبول. عیدتونم مبارک. :)
درباره این سایت