میفرماید:
چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند / نه دل ز مهر شکیبد، نه دیده از دیدار
و در جایی دیگه:
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد / مِنبعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
یا این یکی:
خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی / دهان چون غنچه بگشای و چون گلبن در گلستان آی
و یا:
ور زان که دیگری را بر ما همیگزیند / گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد
جدای از لطافت و ظرافت معنا، اگه روی لفظ متمرکز بشین، چه نکتهٔ جالبی به ذهنتون خطور میکنه؟
ادامه مطلب
درباره این سایت